نکات تکمیلی انجام مقایسه عملکرد ترافیکی در DGC و CGC با نرمافزار مشابه نتایج دقیقتری را در پی خواهد داشت. زیرا تنها تعداد توقفها در هر رفت و برگشت و فاکتور پرشدن کابین است که تغییر میکنند. روش سریع دیگری که توضیح داده شده در مورد آنالیز حرکت در DGC به منظور تولید نتایج محافظهکارانه است و علاوه بر آن هدف را که اثبات تفاوت عملکرد ترافیکی در DGC و CGC است را را پوشش میدهد. در ادامه چند عامل محتاطانه به کار برده شده آورده شده است: 1- متوسط تعداد توقفهای انجام شده در هر رفت و برگشت، با اضافه کردن 5/0 توقف و گرد کردن آن به عدد صحیح بعدی بدست میآید. 2- در این روش، ما از حرکت در کل ارتفاع محاسبه شده در زمان رفت و برگشت (RTT) استفاده میکنیم، اگرچه آسانسور به طور متوسط ملزم به سیر کل ارتفاع نخواهد بود. اما همه طبقات به اضافه طبقه بالا را سرویس دهی میکند. بعضی از کابینها به ورودی اصلی طبقات پایینتر برخواهند گشت که همه به دستور الگوریتم سیستم کنترلی انجام میشود و بنابراین منجر به کاهش میانگین طول مسیر میشود. 3- به دلیل کاهش تعداد توقفهای هر رفت و برگشت، تعداد بیشتری از مسافران در یک زمان از کابینها خارج میشوند، و متاثر از چنین نتیجه ای انتقال مسافران موثرتر خواهد بود و بنابراین زمان جابجایی مسافران به نوعی کاهش مییابد. 4- کاهش فاکتور پرشدن کابین (همان طور که در CGC دیدیم) از آنجا که چرخه کاری آسانسور در زمانی که در منطقه ماکزیمم است، بسیار سختتر از منطقه مینیمم است. تعیین تعداد آسانسورهای مورد نیاز بر اساس معیار ماکزیمم است. از این رو افزایش ظرفیت ذاتی آسانسور در طول دوره مینیمم و رسیدن به ظرفیت کاری بالاتر از حد نیاز یک نتیجه منطقی خواهد بود. دلیل آن است که در طول منطقه ماکزیمم در CGC، کابین به طور تصادفی در طبقات مقصد متفاوت بسیاری از مسافران پر میشود. چنین چیزی در منطقه مینیمم نیست زیرا تمایل به این است که همه مسافران (که از ورودی اصلی وارد میشوند) به مقصد مشابهی انتقال مییابند. ظرفیت کابین همیشه در 2 یا 3 توقف قبل از پایین رفتن به سوی ورودی اصلی، تقریباً تکمیل است، که اصولاً همان تأثیر مختصر روی RTT را دارد که در کنترل DGC در طول منطقه ماکزیمم جائی که کابین تنها در 2، 3 یا 4 طبقه بالاتر در طول رفت و برگشت توقف خواهد کرد. همچنین DGC به عنوان یک تقویت کننده ماکزیمم نامیده میشود. قطعاً به دلیل این که تعداد توقفها در رفت و برگشتها کاهش یافت و DGC به طور قابل ملاحظهای سطح کارائی نقطه ماکزیمم را اصلاح کرد، چنین امری میتواند صحت داشته باشد. میتوان گفت که DGC سطح کارائی نقطه ماکزیمم آسانسورها را بالا آورد و آن را با سطح کارایی منطقه مینیمم در یک راستا قرار داد و منجر به ایجاد تعادل در بهرهبرداری و بهکارگیری آسانسورها شد. همانطور که نشان داده شد میتوان از اختلاف مداوم در سطوح عملکرد در دو نقطه ماکزیمم و مینیمم در CGC ، با استفاده از کنترل DGC جلوگیری کرد و کاهش RTT در منطقه ماکزیمم، تقریباً معادل همان میزان را در منطقه مینیمم منجر میشود. بنابراین سطح کارایی آسانسور را بهبود میبخشد. در بیشتر حالتها تقلیل تعداد عملی و واقعی آسانسورهای مورد نیاز را در پی خواهد داشت. البته هنوز بایستی حرکت دوطرفه را که میتواند برای یک سیستم آسانسوری از سختترین حالات باشد مورد توجه قرار داد. در یک ساختمان اداری، جابهجایی دو طرفه معمولاً در ساعتهای کاری و ساعت ناهار، زمانی که معمولاً در سطوح میانه مانده است و توجه زیادی به آن نمیشود اتفاق میافتد. اگر برای مثال طبقات کاری ویژهای مثل رستوران یا سالن اجتماعات و یا غیره توسط همان آسانسوری پوشش داده شود که به طور معمول طبقات دیگر در ساختمان اداری را سرویسدهی میکند، آنگاه جابهجایی دوطرفه سنگین و زیادی میتواند به وجود آید. نیاز به چنین ترکیبی شدیداً میتواند سیستم سرویسدهی آسانسور را دچار درهم گسیختگی و اختلال کند. بهترین راه کم کردن مشکل، پوششدهی طبقات دارای کاربرد خاص با آسانسور جداگانه و یا اگر ممکن باشد، قرار دادن چنین طبقاتی در بالکن ویژه ساختمان، جایی که بتوان از پلهبرقی استفاده کرد، میباشد. در حالاتی که استفاده از سرویس آسانسوری جدا امکانپذیر نیست، باید سطح عملکرد آسانسور را بررسی کنیم تا بفهمیم که کجا میتوان سطوحی پیشبینی شده برای بهکارگیری جابهجایی دوطرفه را به قدر لازم در سیستم انتقال عمودی داشته باشیم. اما در اینجا نیز، با توجه به این واقعیت که سیستم کنترل میداند که مسافران آسانسور قبل از ورود به کابین تصمیم دارند به کجا بروند، DGC نیز توانایی سازماندهی چنین جابجایی درهم و برهمی را با کارایی و رفتاری موثرتر نسبت به CGC دارد. با توجه به مزایا و ویژگیهای آن، DGC نسبت به همان چیزی که از نظر اقتصادی با CGC شدنی است، طبقات بیشتری را در یک گروه در یک منطقه قرار میدهد. چنین چیزی را میتوان با نتایج به دست آمده در مثال اثبات کرد، مثالی در مورد ساختمان اداری که با بررسی دقیق به 8 آسانسور در CGC و 6 آسانسور در DGC برای رسیدن به ظرفیت کاری 15% نیاز داشت. ممکن است کسی همان 8 آسانسور اصلی را با کنترل DGC انتخاب کند و به این ترتیب خواهد توانست 5 طبقه دیگر را به 15 طبقه پوشش داده شده اضافه نماید و به این شکل، 20 طبقه اداری را با حضور 1600 نفر (80 نفر در هر طبقه 20 طبقه) پوشش دهد و همچنان به سادگی به همان 15% ظرفیت کاری دست یابد. و در پایان باید اشاره کرد پوشش دادن طبقات بیشتر که با همان گروه آسانسورها سرویسدهی میشود، با افزایش سطح کارایی ساختمان رابطه مستقیم دارد. |